- ته بیتن
ته گرفتن غذا سوختن غذا
معنی ته بیتن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ازالۀ تب کردن به حیله و افسون بدون استعمال ادویه:
تا خون نگشادم از رگ جان
تبهای نیاز من نبستی.
خاقانی.
تب به تاب رشته می بندند هردم لیک او
هر شبی بندد به تاب رشته تب بر خویشتن.
سلمان (از بهار عجم)
تا خون نگشادم از رگ جان
تبهای نیاز من نبستی.
خاقانی.
تب به تاب رشته می بندند هردم لیک او
هر شبی بندد به تاب رشته تب بر خویشتن.
سلمان (از بهار عجم)
(تَهْ نِ کَ دَ)
لغت نامه دهخدا
راه بستن. سد طریق کردن.
- ره بستن بر کسی، سد راه او شدن. (یادداشت مؤلف). جلو راه و حرکت او را گرفتن. رجوع به راه بستن شود
- ره بستن بر کسی، سد راه او شدن. (یادداشت مؤلف). جلو راه و حرکت او را گرفتن. رجوع به راه بستن شود
نشان و رد چیزی را یافتن
برای کسی جا در نظر گرفتن، جا شدن
نداشتن حق و حقوق، گرفتار شدن
به حساب آوردن، پذیرفتن
به دل گرفتن
هدف گیری درست
ساییدن
هارشدن
شروع کردن، آغاز شدن، سرپوش برداشتن از چیزی، فرا گرفتن
جمع شدن سرشاخه ها در نهر و جوی آب، دعوای سگ ها
دچار وحشت شدن
بالیدن
از پس چیزی یا کسی برآمدن، توانایی داشتن، اندازه گرفتن
جنگ حیوانات گربه سان با هم، سرشاخ شدن، درگیری حیوانات
هنگام نورافشانی آفتاب، طلوع خورشید
یارگیری پایاپای در شالی زار جهت انجام امور زراعی
تکان خوردن
آتش گرفتن
پایین دادن فتیله ی چراغ، پایین تر زدن نشانه، ردیف کردن
به پایین افتادن
دام گذاشتن
پی ریزی کردن، شالوده ریختن
پی گیری کردن، از هم گشودن، باز کردن چیز بافته شده
پل دوستن
انباشتن، پس گرفتن، قبول کالای پس آورده
ساکن شدن، اسکان یافتن، کلمه ی بنه به عنوان پسوند مکان
روان شدن شیره ی گیاه و درختان در آوندها به مناسبت فرا رسیدن.، آب گرفتن میوه و، پر کردن ظرف از آب، آب دار شدن میوه
به عهده گرفتن، پذیرفتن
یارگیری کردن در بازی، دعوا و جنگ
ایجاد برش بر تنه ی درخت که سبب خشک شدن آن شود، اندازه گرفتن